علیاکبر دهخدا

دهخدا، علامه علیاکبر (۱۲۵۸/ ۱۲۵۹- ۱۳۳۴)
علیاکبر دهخدا در حدود سالهای ۱۲۵۸/ ۱۲۵۹ [۱] (۱۲۹۸ق.) در تهران، در کوچۀ قاسمعلیخان در محلۀ سنگلج زاده شد. پدر دهخدا، خانباباخان که از زمینداران متوسطحال قزوین بود، پیش از تولّد او املاک خود را در قزوین فروخته، به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید. هنگامی که نُه یا ده ساله بود، و یک خواهر به نام معصومه (خانمکوچک) و دو برادر کوچکتر به نامهای یحیی و ابراهیم داشت، پدرش درگذشت. او زیر سایه و توجه مادر (فاطمه خانم) [۲] به تحصیل ادامه داد و بالید. یکی از فضلای آن زمان، شیخ غلامحسین بروجردی، برای تعلیم و تربیت او تعیین شد. او حدود ده سال از صبح تا شام در حجرۀ او در مدرسۀ شیخ هادی درس میگرفت، از صرف و نحو زبان عربی تا فقه و اصول و منطق و کلام و معانی و بیان. شیخ غلامحسین پس از فوت پدرش از او شهریه نمیگرفت. خانۀ دهخدا در کنار خانۀ حاج شیخ هادی نجمآبادی بود، او از این همسایگی استفادۀ کامل برد و با وجود سن کم مانند افراد سالخورده از محضر آن بزرگوار بهرهمند شد. او دربارۀ این سه شخص تأثیرگذار در زندگیاش چنین میگوید:
«مربی قلب و فؤاد یعنی وجدانیات من آن مادرِ بیعدیل، و معلم دانشهای رسمی من آن دانشمند متألّه، و تقویت عقل من از مرحوم شیخ هادی طابَ ثَراهُ بود و کم وبیش هرچه دارم از این سه وجود استثنائی است و برای کمتر کس این سه نعمت یکجا جمع شدهاست و قصورها از من است، نه از نقص وسائل.» [۳]
دهخدا برای ادامۀ تحصیل به مدرسۀ سیاسی که تازه تأسیس شده بود، رفت و به تحصیل فرانسه و علوم جدید پرداخت. در همین مدرسه گاه به جای محمدحسین فروغی (ذکاءالملک اول) و به اجازۀ او ادبیات فارسی درس میداد. در سال ۱۲۸۳ش.، پیش از وقوع انقلاب مشروطه همراه محمدابراهیم غفاری (معاونالدوله غفاری)، سفیر ایران در بالکان، بهعنوان منشی به اروپا رفت. مدتی در اروپا و بیشتر در وین، پایتخت اتریش اقامت داشت، و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد.
مراجعت دهخدا به ایران همزمان با آغاز انقلاب مشروطیت بود. پس از بازگشت مدتی در ادارۀ شوسۀ خراسان که در مقاطعۀ حاج حسین امینالضرب مهدوی بود، به عنوان مترجم و معاون مشغول به کار شد. هنگامی که میرزا قاسمخان تبریزی و میرزا جهانگیرخان شیرازی در پی یافتن نویسنده و منشیای برای روزنامۀ صوراسرافیل بودند، نثر دهخدای جوان را پسندیدند و او را به کار دعوت کردند. اولین شمارۀ روزنامۀ صوراسرافیل در پنجشنبه ۱۷ ربیعالثانی ۱۳۲۵ (۸ خردادماه ۱۲۸۶) با مدیریت و صاحبامتیازی میرزا جهانگیرخان و میرزا قاسمخان و منشیگری میرزا علیاکبرخان دهخدا در تهران منتشر شد. دهخدا در هر شماره، سرمقالهای دربارۀ مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان آن نیز مطلبی طنزآمیز سیاسی اجتماعی با عنوان «چرند پرند» عمدتاً با امضای «دخو [۴]» مینوشت. این روزنامه هم بهواسطۀ مقالات جدیاش و هم ستون چرند پرند بسیار مورد توجه و اقبال قرار گرفت. همان طور که بهشدت بغض و دشمنی درباریان و شخص محمدعلیشاه و برخی از نمایندگان مجلس و دیگران را برانگیخت و بارها توقیف شد. سرانجام پس از انتشار ۳۲ شماره تعطیل شد. آخرین شمارۀ آن در تاریخ ۲۰ جمادیالاول ۱۳۲۶ (۳۰ خردادماه ۱۲۸۷)، سه روز پیش از به توپ بسته شدن مجلس و کشته شدن میرزا جهانگیرخان به چاپ رسید.
پس از به توپ بستهشدن مجلس شورای ملی، دهخدا با جمعی از آزادیخواهان دیگر ۲۱ روز در سفارت انگلیس بست نشستند و پس از آن محمدعلیشاه دستور اخراج و تبعید این گروه را صادر کرد.
دهخدا به همراه چند تن از همراهانش به پاریس رفت. در پاریس از همنشینی و یاری علامه محمد قزوینی بهره برد. در آنجا همۀ همت خود را به چاپ دورۀ دوم صوراسرافیل معطوف کرد. از این رو به ایوردن [۵] سوئیس رفت و در آنجا با سرمایۀ میرزا ابوالحسنخان پیرنیا (معاضدالسلطنه) سه شماره از روزنامۀ صوراسرافیل را منتشر کرد. در شمارۀ سوم آن به یاد یار شهیدش میرزا جهانگیرخان مسمط «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» را منتشر کرد. دهخدا بعدها دربارۀ سرودن این شعر چنین نوشت:
در همان اوقات (اقامت در ایوردن سوئیس) شبی میرزا جهانگیرخان را به خواب دیدم در جامهای سپید (که عادةً در طهران به تن داشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟!». من از آن عبارت چنین فهمیدم که میگوید: چرا مرگ مرا در جائی نگفته یا ننوشتهای؟ و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یاد آر ز شمع مرده یاد آر! در این حال بیدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمّط ذیل را ساختم و فردا گفتههای شب را تصحیح کرده و دو قطعۀ دیگر بدان افزودم و در شمارۀ سوم صوراسرافیل منطبعۀ ایوردن سویس چاپ شد.»
پس از آن چون شرایط مملکت عثمانی (ترکیه) را مساعد دید، بههمراه یارانش به استانبول رفت و با یاری جمعی از ایرانیان مقیم استانبول ۱۴ شماره از روزنامهای به نام سروش را به زبان فارسی انتشار داد.
پس از فتح تهران توسط مجاهدین و خلع محمدعلیشاه از سلطنت، انتخابات مجلس برگزار شد و دهخدا در حالی که هنوز در استانبول بود، ازسوی مردم کرمان و تهران به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. دهخدا در بهمنماه ۱۲۸۸ به ایران بازگشت.
در دوران جنگ بینالملل اول، دهخدا به سبب فعالیتهای سیاسیاش به ایلات و عشایر بختیاری پناه برد. بسیاری از خوانین ایل مَقدم او را عزیز داشتند. او مدت یک سال و نیم در آن خطّه به سر برد و در آنجا لاروس کوچکی در کتابخانهای یافت و در مقابل واژههای فرانسوی برابری فارسی نوشت و طرح اولیۀ جمعآوری امثال و حکم و لغتنامه را در آنجا ریخت.
مقارن با پایان جنگ به تهران بازگشت و از کارهای سیاسی کناره گرفت و به تحقیقات و مطالعات خود پرداخت. در سال ۱۳۰۰ به ریاست مدرسۀ سیاسی انتخاب شد و در ۱۳۰۶ که مدرسۀ سیاسی به مدرسۀ عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام یافت، ریاست آن را عهدهدار شد و از ۱۳۱۳ که دانشگاه تهران تأسیس شد، ریاست دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی را بر عهده گرفت. او در سال ۱۳۱۴ به عضویت فرهنگستان ایران (فرهنگستان اول) درآمد. در سال ۱۳۲۰ بازنشسته شد و یکسره وقت خود را صرف تألیف لغتنامه کرد.
در طی تألیف لغتنامه، در سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ امثال و حکم را به چاپ رساند. در سال ۱۳۱۳- ۱۳۱۴ وزارت معارف برای چاپ لغتنامه قراردادی با او بست و همکارانی از میان اساتید دانشگاه تهران، احمد بهمنیار، جلالالدین همایی و ابوالحسن شعرانی (شعرائی) و دو نفر دستیار برای او معیّن کرد. در ۱۳۱۸ بخشی از لغتنامه شامل حرف «آ» و بخشی از «الف» در ۴۸۶ صفحه منتشر شد. اما کار انتشار به سبب کندی کار چاپخانۀ بانک ملی و کشیده شدن دامنۀ جنگ جهانی دوم به ایران ادامه نیافت. تا اینکه سرانجام در دیماه ۱۳۲۴ طرح طبع فرهنگ دهخدا در مجلس مطرح شد و پس از مذاکرات تصویب شد و در تبصرهای مقرر شد مجلس دستیاران و همکارانی نیز در اختیار او بگذارد و حقوق ماهانۀ آنها را بپردازد. در سال ۱۳۲۵ دو مجلد از مجلدات ۲۲۲گانۀ لغتنامه به چاپ رسید و و دهخدا تا زمان حیات چاپ ۲۲ جزوه، در ۴۲۶۹ صفحه را به چشم خود دید و بر تألیف و غلطگیری و چاپ آنها نظارت کرد.
با روی کار آمدن دولت دکتر محمد مصدق در اردیبهشتماه ۱۳۳۰، دهخدا دوباره پایش به میدان سیاست کشیده شد. به دفاع از مصدق مقالاتی نوشت و مصاحبه کرد. در روزهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد دو شایعه در بین مردم رواج یافته بود، شایعۀ جمهوری با ریاست جمهوری دهخدا و دیگر شایعۀ تشکیل شورای سلطنت به ریاست او. همین شایعات باعث شد که پس از کودتا خانۀ او را تفتیش و سپس او را احضار و بازجویی کردند. پس از ساعتها بازجویی و نگهداشتن او در هوای سرد، او را نیمشب در حالت اغماء در دالان خانهاش رها کردند. خدمتکار خانه به هنگام نماز صبح او را یافت و به درون خانه برد. پس از این واقعه بیماری تنگی نفس او شدت گرفت.
دربارۀ زندگی خانوادگی دهخدا اطلاعات دقیقی در دست نیست. او با خانم عذرا ازدواج کرد که از این ازدواج فرزندی حاصل نشد. او برادرزادۀ همسرش را به نام فروغ به فرزندخواندگی گرفت.
میرزا علیاکبرخان دهخدا در ساعت شش و چهل و پنج دقیقۀ بعدازظهر روز دوشنبه هفتم اسفندماه ۱۳۳۴ در خانهاش در خیابان ایرانشهر درگذشت. در روز چهارشنبه ۹ اسفندماه پیکرش در ابن بابویه به خاک سپرده شد.
ازجمله آثار او:
-
لغتنامۀ دهخدا (۲۲ مجلد آن زیر نظر خود دهخدا تألیف و تدوین شد و بقیۀ آن براساس برگهها و یادداشتهای او توسط جمعی از مؤلفان زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سیدجعفر شهیدی و دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی و دیگر اعضای هیئت مقابله تألیف شد.)
-
امثال و حکم (۴ ج) (چاپ اول ۱۳۰۸- ۱۳۱۱، وزارت فرهنگ / چاپ دوم ۱۳۳۹، امیرکبیر)
-
مقالات دهخدا (چرند پرند، مجمعالامثال دخو، هذیانهای من، یادداشتهای پراکنده)، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، تیراژه ۱۳۵۸
-
مقالات دهخدا (مجموعه مقالات سیاسی و اجتماعی چاپ شده در روزنامههای صوراسرافیل، سروش و …)، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، تیراژه ۱۳۶۴
-
حواشی و ملاحظات بر دیوان ناصرخسرو (چاپشده در پایان دیوان ناصرخسرو، تصحیح سیدنصرالله تقوی، ۱۳۰۴- ۱۳۰۷)
-
تصحیحات بر دیوان سیدحسن غزنوی (چاپشده در دیوان تصحیح محمدتقی مدرس رضوی صص ۳۶۱- ۳۷۶)
-
ابوریحان بیرونی: شرح حال و آثار (چاپشده در قالب ۵ شماره در مجلۀ آموزش و پرورش، مهر ۱۳۲۴)
-
چند نکته در تصحیح لغت فرس، یغما، ش ۸، ۹، ۱۰ و ۱۱
-
یادداشتهایی دربارۀ اشعار حافظ، مجلۀ دانش، ش ۸، سال ۲
-
دیوان اشعار، به کوشش محمد معین، ۱۳۳۴/ به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، تیراژه، ۱۳۶۰
-
فرهنگ فرانسه به فارسی (چاپنشده)
-
پندها و کلمات قصار (چاپنشده)
-
ترجمهٔ روح القوانین مونتسکیو (چاپنشده)
-
ترجمهٔ عظمت و انحطاط رومیان مونتسکیو (چاپنشده)
در این قسمت میتوانید صفحۀ ویکی پدیای علیاکبر دهخدا را مشاهده کنید.
منابع: معین، محمد، «دهخدا»، مقدمۀ لغتنامۀ دهخدا، ۱۳۳۷ / ۱۳۷۲/ ۱۳۷۷؛ تقیزاده، سیدحسن، «دهخدا»، مقدمۀ لغتنامۀ دهخدا، ۱۳۳۷ / ۱۳۷۲/ ۱۳۷۷؛ دبیرسیاقی، سیدمحمد، مقالات دهخدا، مقدمه، تیراژه، ۱۳۵۸؛ درودیان، ولیالله، دهخدا، مرغ سحر در شب تار، اختران، ۱۳۸۳؛ عابدی، کامیار، صوراسرافیل و علیاکبر دهخدا: یک بررسی تاریخی و ادبی، کتاب نادر، ۱۳۷۹؛ افشار، ایرج، نادرهکاران، به کوشش محمد نیکویه، سخن، ۱۳۹۸
[۱]. حسن رهاورد، یکی از دستیاران دهخدا، در مجموعۀ رهاوردِ حسن، سندی به دستخط دهخدا منتشر کرده که دهخدا سال ولادت خود را ۱۳۰۴ هجری قمری (۱۲۶۶ ش) نوشته و این تاریخ هفت سال بعدتر از تاریخی است که دکتر محمد معین و دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی نوشته و گفتهاند و با تاریخهای بعدی نمیخواند. میتوان حدس زد تاریخی که دهخدا نوشته سال تنظیم شناسنامه باشد، والله اعلم.
[۲]. دکتر دبیرسیاقی «فاطمه خانم» را احتمالاً از خانوادۀ «بَبَم» قزوین میداند (گلچینی از دیوان دهخدا، پیشگفتار، ص ۹)
[۳]. مقالات دهخدا، ص شش
[۴]. دهخدا از نامهای مستعار دیگری مانندِ برهنۀ خوشحال، دمدمی، جغد، نخود همه آش، یتیمشادکنک، خرمگس، رئیس انجمن لاتلوتها، دخوعلیشاه، دخوعلی، سگ حسن دله، غلامگدا، اسیرالجوال، روزنومهچی و… استفاده میکرد.
[۵] . Iverdon