لغتنامه
نمایش ۱۵۱ تا ۱۸۰ مورد از کل ۳۴۳٬۳۱۸ مورد.
# | مدخل | معنی |
---|---|---|
| ||
۱۵۱ | اجونی | [ ] (اِخ) اجولی. برادر بیکچک. رجوع به حبط ج ۲ ص ۱۲۷ شود. |
۱۵۲ | دبلة | [ ] (اِخ) احتمال میرود که همان دبل حالیه باشد که مخروب است. (قاموس کتاب مقدس). |
۱۵۳ | دجانی | [ ] (اِخ) احمد. رجوع به القشاشی شود. (معجم المطبوعات). |
۱۵۴ | دحلان | [ ] (اِخ) احمدبن زینی مورخ و دانشمند مکی. در مکه بزاد و آنجا به فتوی و تدریس پرداخت و در مکه به سال ۱۳۰۴ هـ . ق. درگذشت. تصنیفاتی هم دارد. (الاعلام زرکلی ج ۱ ص ۳۹). |
۱۵۵ | ادبئیل | [ ] (اِخ) ادبیل. پسر حضرت اسمعیل بن ابراهیم علیهماالسلام. |
۱۵۶ | ادره پل | [ ] (اِخ) ادره پول. اتره پول. قصبه ای در ۶۰ هزارگزی شمال شرقی صوفیه به بلغارستان در دامنهٔ کوهی بهمین نام، صاحب ۲۰۰۰ سکنه و در زمان عثمانیان جزو قضای اورخانیه بود. |
۱۵۷ | اثافرودیطوس | [ ] (اِخ) از اوست کتاب تفسیر ارسطاطالیس در هاله و قوس قزح. (ابن الندیم). قفطی در تاریخ الحکماء آرد: او فیلسوفی رومی است که یحیی بن عدی ذکر وی آورده و گفته است او کتابی در آثار علویّه تصنیف ... |
۱۵۸ | اپرود | [ ] (اِخ) از بزرگانی که به امر شیرویه بن خسرو پرویز کشته شد. (مجمل التواریخ ص ۳۷). |
۱۵۹ | اجه ونته | [ ] (اِخ) از بلاد هندوستان. رجوع به حبط ج ۲ ص ۳۱۷ شود. |
۱۶۰ | ابمشک | [ ] (اِخ) از توابع طهران و بدانجا معدن ذغال سنگ است. |
۱۶۱ | احندحی | [ ] (اِخ) از توابع ولایت اورمیه، دارای ۹۷ قریه. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان). |
۱۶۲ | دالریمپل | [ ] (اِخ) از جغرافی دانان اسکوچیا (ناحیتی به آمریکای شمالی که سابقاً در تصرف انگلیس بوده است). متولد بسال ۱۷۳۸ در ادمبورگ و متوفی ۱۸۰۸ م. . وی در اقیانوس کبیر سیاحتی ... |
۱۶۳ | دادستان | [ ] (اِخ) از دیه های ساوه... (تاریخ قم ص ۱۴۰). |
۱۶۴ | اتلمش قورجین | [ ] (اِخ) از سرداران امیرتیمور گورکان. رجوع به حبط۲ ص ۱۴۱، ۱۴۹، ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۶۰،۱۶۵، ۱۶۶، ۱۶۷، ۱۷۰، ۱۷۵، ۱۷۶ شود. |
۱۶۵ | ادانه | [ ] (اِخ) از شهرهای عیسوی نشین که در سال ۷۲۰ هـ . ق. بدست مصریان سوخت. رجوع به تاریخ مغول ص ۳۴۷ شود. |
۱۶۶ | اخلومد | [ ] (اِخ) از نواحی خراسان دارای معدن مس. |
۱۶۷ | دراکان | [ ] (اِخ) از نواحی دارابجرد بوده است که در فارسنامهٔ ابن البلخی (ص ۱۳۱) چنین توصیف شده است: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق، این جمله از نواحی دارابجرد است و هوای آن گرمسیر است و درختان ... |
۱۶۸ | داغر | [ ] (اِخ) اسعد خلیل. متولد در کفر سیمای لبنان. وی در حکومت سودان کارمند امور قضائی بود و مقالات مختلف ادبی و اجتماعی و لغوی دارد که در مجلات نشر گشته است. و نیز روایات و کتب دینی دارد که ... |
۱۶۹ | داغر | [ ] (اِخ) اسعد. یکی از نویسندگان روزنامهٔ الاهرام متولد در تنورین به لبنان. او راست: ۱- ثورة العرب، مقدماتها، اسبابها، نتائجها. بقلم یکی از اعضاء جمعیة العربیة(۱۹۱۶ م.) و در اول آن خریطة بلاد العرب. ۲ |
۱۷۰ | دبس | [ ] (اِخ) المطران یوسف بن الیاس بن یوحنا الدبس. متولد به سال ۱۸۳۳ و متوفی بسال ۱۹۰۷ م. (۱۲۴۹ -۱۳۲۵ هـ . ق.) مورخ و رئیس اسقفان بیروت بود و بنیان گذار کنیسهٔ بزرگی ... |
۱۷۱ | دجانی | [ ] (اِخ) او راست: الشجرة النبویة فی بطون قریش و قبائلها. (معجم المطبوعات). |
۱۷۲ | ابیدقلیس | [ ] (اِخ) این صورت در تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک آمده است (ص ۱۵ و ۱۹۸ و ۲۰۳ و ۲۵۸) و در ص ۱۵ ترجمهٔ او منعقد است. لیکن این صورت مصحف انباذقلس است. رجوع به انباذقلس ... |
۱۷۳ | اخایه | [ ] (اِخ) این کلمه در کتاب اعمال رسولان ۱۸:۱۲ و ۱۹:۲۱ و کتاب دوم قرنطیان ۱۱:۱۰ آمده. این لفظ عموماً بر همهٔ شهرهائی که در جنوب تسالی، مقدونیه، تا موریه واقع است، اطلاق میشده و در جغرافیا اخائیه و ... |
۱۷۴ | اجاجی | [ ] (اِخ) این لفظ در کتاب استر تورات (۳:۱ و ۱۰ و ۸:۳ و ۵) مذکور است. احتمال میرود مراد طایفه ای است که هامان بدان منسوب بود و یوسفون این لفظ را به عمالقی تفسیر میکند. (قاموس ... |
۱۷۵ | دان یعن | [ ] (اِخ) این نام که در (دوم سموئیل ۲۴:۶) مذکورست دور نیست که همان دانیان باشد و آن خرابه ای است که در نزدیک اکزیب واقع است. (قاموس کتاب مقدس). |
۱۷۶ | اخیروسیا | [ ] (اِخ) بحیره یا غدیریست بمصر در جنوب منف بین هلیوپولیس و اماکنی که در آنها اشیاء محنّطه مینهادند و خارون نوتی اموات را بدانجا جهت دفن نقل میکرد ولی دستوری نداشتند که میت را بدانجا برند مگر پس ... |
۱۷۷ | اتمتکین | [ ] (اِخ) برادرزادهٔ خوارزمشاه اتسز. مؤلف چهارمقاله آرد: گورخان خطائی بدر سمرقند با سلطان عالم سنجربن ملکشاه مصاف کرد و لشکر اسلام را چنان چشم زخمی افتاد که نتوان گفت و ماوراءالنهر او را مسلم شد بعد ... |
۱۷۸ | احصا | [ ] (اِخ) بنت ایاد مادر الیاس جدّ هفدهم محمد رسول اللََّه (ص). (مجمل التواریخ و القصص ص ۲۲۸). و در تاریخ طبری نام او رباب بن حیدةبن معد آمده است. |
۱۷۹ | ادرامیتنه | [ ] (اِخ) بندریست در میسیا مقابل جزیرهٔ لسبوس بطرف شمال غربی آسیای صغیر. (کتاب اعمال رسولان ۲۷:۲) و اکنون هم به ادرامیتی مسمی است و بمسافت ۶۰ یا ۸۰ میل بشمال ازمیر واقع است و کشتی را که پولس ... |
۱۸۰ | ابشیه | [ ] (اِخ) به ابشیةالرمان هم معروف و یکی از قرای فیوم است در مصر. |