لغتنامه
نمایش ۳۴۳٬۰۲۱ تا ۳۴۳٬۰۵۰ مورد از کل ۳۴۳٬۳۱۸ مورد.
# | مدخل | معنی |
---|---|---|
| ||
۳۴۳۰۲۱ | معاقد | [ مَ قِ ] (ع اِ) جِ مَعقِد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). جاهای گره بستن. (غياث). مواضع عقد. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا): صاحب کافی در تمهيد قواعد مودت و تأکيد معاقد محبت ميان جانبين سعی بليغ نمود. (ترجمهٔ تاريخ يمينی چ ... |
۳۴۳۰۲۲ | معاقد | [ مُ قِ ] (ع ص) عهد و پيمان نماينده. (منتهی الارب) (آنندراج). عهد و پيمان نماينده. معاهد. (ناظم الاطباء). آن که با ديگری عهد بسته دارد. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا). |
۳۴۳۰۲۳ | معاقدت. | [ مُ قَ / قِ دَ ] (از ع، اِمص) با کسی عهد بستن. با يکديگر پيمان کردن. معاهده. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا): |
۳۴۳۰۲۴ | معاقده | [ مُ قَ دَ ] (ع مص) با کسی عهد بستن. (تاج المصادر بيهقی) با کسی عهد کردن. (ترجمان القرآن) (المصادر زوزنی). با هم عهد و پيمان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). معاهده. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاقدت شود. ... |
۳۴۳۰۲۵ | معاقر | [ مُ قِ ] (ع ص) آن که مجادله میکند با ديگری. (ناظم الاطباء). || ملازم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۲۶ | معاقره | [ مُ قَ رَ ] (ع مص) پيوسته کاری کردن. (تاج المصادر بيهقی) (المصادر زوزنی). پيوسته ماندن در هر چيزی و کاری. (منتهی الارب) (آنندراج). ملازمت. (ناظم الاطباء): عاقرالشیء؛ ملازم داشت آن چيز را. و گويند قد عاقر الشرب فما يفارقهم. (از اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۲۷ | معاقصه | [ مُ قَ صَ ] (ع مص) با هم چيرگی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۲۸ | معاقل | [ مَ قِ ] (ع اِ) جِ مَعقِل. (ناظم الاطباء). جاهای پناه و قلعهها. (آنندراج) (غياث) (ناظم الاطباء). پناهگاهها: قلاع و معاقل آن اطراف که در هيچ ايام، اعلام اسلاف بدان نرسيده بوده... مستخلص و مستصفی کرد. (ترجمهٔ تاريخ يمينی چ 1 تهران ص34). ... |
۳۴۳۰۲۹ | معاقله | [ مُ قَ لَ ] (ع مص) به خرد با کسی نبرد کردن. (تاج المصادر بيهقی). به خرد نبرد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج): عاقله معاقله فعقله؛ نبرد کرد او را در خرد پس اعقل و با خردتر از او بود. (ناظم الاطباء) (از ... |
۳۴۳۰۳۰ | معاقم | [ مَ قِ ] (ع اِ) مهرههای پشت از بند گردن تا بن دنب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جِ معقم. (ناظم الاطباء). و رجوع به معقم شود. || پيوندها و مَعقِم يکی آن. (منتهی الارب). پيوندها. (آنندراج). و رجوع به معقم ... |
۳۴۳۰۳۱ | معاقمه | [ مُ قَ مَ ] (ع مص) مخاصمه. (تاج المصادر بيهقی). پيکار کردن و خصومت نمودن و دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مخاصمت. (اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۳۲ | معاقه | [ مَ قَ ] (ع مص) دورتک شدن جوی. (منتهی الارب). دور تک شدن جوی و چاه. (از ناظم الاطباء). عميق شدن چاه. مَعق. (از اقرب الموارد) (از محيطالمحيط). |
۳۴۳۰۳۳ | معاک | [ مَ ] (ع اِ) روش. راه. (منتهی الارب) (آنندراج). مذهب. (اقرب الموارد). || جای پناه. (منتهی الارب) (آنندراج). پناهگاه. (از اقرب الموارد). || احتمال. (اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۳۴ | معاک | [ مَ ] (ع مص) عوک. ورزيدن معاش خود را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ورزيدن معاش. (آنندراج). || پناه بردن به کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || اميدوار ساختن بر مال خود. (از منتهی الارب) (از اقرب ... |
۳۴۳۰۳۵ | معاکد | [ مَ کِ ] (ع اِ) جِ مَعکِد. (ناظم الاطباء). جِ معکد به معنی پناهجای. (آنندراج). و رجوع به معکد شود. |
۳۴۳۰۳۶ | معاکسه | [ مُ کَ سَ ] (ع مص) مخالفت داشتن و برعکس بودن. (ناظم الاطباء). || عکس کردن کلام. بر عکس کردن سخن. (از اقرب الموارد). || موی پيشانی يکديگر گرفتن. عِکاس. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکاس شود. |
۳۴۳۰۳۷ | معاکظه | [ مُ کَ ظَ ] (ع مص) دير داشتن وام و دراز کشيدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۳۸ | معاکه | [ مُ عاکْ کَ ] (ع مص) خمانيدن و مايل گردانيدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۳۹ | معاکه | [ مَ کَ ] (ع مص) گول گرديدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). احمق شدن. (از اقرب الموارد). |
۳۴۳۰۴۰ | معاکیس | [ مَ ] (ع ص، اِ) جِ معکوس. (ناظم الاطباء). رجوع به معکوس شود. |
۳۴۳۰۴۱ | معال | [ مُ ] (از «علو») اتيته من معال؛ يعنی از بالای او آمدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محيطالمحيط). |
۳۴۳۰۴۲ | معالات | [ مُ ] (ع مص) معالاه. رجوع به معالاه و مادهٔ بعد شود. |
۳۴۳۰۴۳ | معالات کردن | [ مُ کَ دَ ] (مص مرکب) با کسی در بلندی نبرد کردن. در بلندی با کسی يا چيزی رقابت کردن: و لشکری که بدان با روزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته... (نفثهالمصدور). و رجوع به معالاه شود. |
۳۴۳۰۴۴ | معالاه | [ مُ ] (ع مص) برآمدن بر چيزی. (از منتهی الارب ). برآمدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلند برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || بلند گردانيدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بيهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بلند کردن چيزی و ... |
۳۴۳۰۴۵ | معالج | [ مُ لِ ] (ع ص) علاجکننده. (آنندراج). آن که دوا میکند. طبيب. پزشک. (ناظم الاطباء). درمانکننده. آسی. بچشک. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا). مداواکننده اعم از مداواکنندهٔ مجروح يا بيمار يا چهار پا. (از ذيل اقرب الموارد): |
۳۴۳۰۴۶ | معالج | [ مُ لَ ] (ع ص) علاجکردهشده. (آنندراج). || چارهشده و تيمارشده. || آمادهگشته. || طبخشده. (ناظم الاطباء). |
۳۴۳۰۴۷ | معالجت. | [ مُ لَ / لِ جَ ] (از ع، اِمص) درمان کردن. شفابخشيدن خواستن با دوا و جز آن بيماری را. علاج کردن. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا): اگر در معالجت ايشان... سعی پيوسته آيد... اندازهٔ خيرات و مثوبات آن که تواند شناخت. (کليله و ... |
۳۴۳۰۴۸ | معالجه | [ مُ لَ جَ ] (ع مص) مروسيدن به بيمار و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مداوا کردن. (از اقرب الموارد). درمان کردن. مداوا. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معالجت و معالجه شود. || مزاولت چيزی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ... |
۳۴۳۰۴۹ | معالجه. | [ مُ لَ جَ / لِ جِ ] (از ع، اِمص) مأخوذ از تازی، مداوا و علاج و چارهٔ درد. (ناظم الاطباء). درمان کردن. دارو کردن. علاج کردن. شفا بخشيدن خواستن با دوا و جز آن بيماری را. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا): و هر ... |
۳۴۳۰۵۰ | معالف | [ مَ لِ ] (ع اِ) جِ معلف [ مَ لَ / مِ لَ ] . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به معلف شود. |