لغتنامه
نمایش ۳۱ تا ۳۶ مورد از کل ۳۶ مورد.
# | مدخل | معنی |
---|---|---|
| ||
۳۱ | یونان | (اِخ) کشوری در جنوب شرقی اروپا و در جنوب غربی شبه جزیرهٔ بالکان، مشتمل بر جزایر پراکنده ای در دریای اژه و دریای ایونی ، که ۱۳۰۴۰۰ کیلومتر مربع مساحت و بیش از ۸۵۵۵۰۰۰ تن سکنه دارد. از این تعداد در ... |
۳۲ | یونان زمین | [ زَ ] (اِخ) زمین یونان. سرزمین یونان. کشور یونان. (از یادداشت مؤلف): جزیره یکی بُد به یونان زمین کروتیس بُد نام شهر گزین.عنصری. شامس، جزیره ای بود به یونان زمین. (لغت فرس اسدی). دواسبه فرستاد قاصد ز پیش به یونان زمین ... |
۳۳ | یونانستان | [ نِ ] (اِخ) سرزمین یونان. کشور یونان. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ایران باستان ص ۶۹۰ و ۷۱۴ و یونان شود. |
۳۴ | یونانی | (ص نسبی، اِ) منسوب به یونان. هر
چیز منسوب و مربوط به کشور یونان.
(یادداشت مؤلف):
ساخت آنگه یکی بیوکانی
هم بر آیین و رسم یونانی.عنصری. || اهالی یونان. مردم یونان. که از مردم یونان باشد. اهل یونان. از ... |
۳۵ | یونانیت | [ نی یَ ] (ع مص جعلی، اِمص) یونانی بودن. از یونان بودن. از مردم یونان بودن. (یادداشت مؤلف): شهرهای یونانی که علمدار یونانیت در ایران بودند سلوکیها را بی شک بر پارتی های شجاع و... ترجیح خواهند داد. (ایران باستان ... |
۳۶ | یوناه | (اِخ) یونان. یونس نبی. نام کتابی از تورات. (یادداشت مؤلف). |