لغتنامه
نمایش ۵۴۱ تا ۵۷۰ مورد از کل ۵۹۰ مورد.
# | مدخل | معنی |
---|---|---|
| ||
۵۴۱ | میهمانی | (حامص) مهمانی. عمل میهمان
کردن یا شدن. ضیافت کردن یا شدن :
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی.منوچهری.
از خون من فرستی هر دم نوالهٔ هجر
یک ره به خوان وصلم ناکرده
میهمانی.خاقانی. رجوع به مهمانی شود. |
۵۴۲ | نابسامانی | [ بِ ] (حامص مرکب) بی بند و
باری. اختلال. خلل. خرابی : و بسیار
زهاد و ابدال را به شیراز کشته و فساد و
خرابی و نابسامانی کرده. (تاریخ سیستان).
|| فسق. فجور. |
۵۴۳ | نابفرمانی | [ بِ فَ ] (حامص مرکب) سرکشی. توسنی. عصیان. به فرمان نبودن. صفت نابفرمان. |
۵۴۴ | ناسامانی | (حامص مرکب) بی ترتیبی. بی نظمی. بی قانونی. (ناظم الاطباء). آشفتگی. بی سرانجامی. مرتب و روبراه نبودن. || هرزگی. خلاعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به نابسامانی شود. |
۵۴۵ | ناشادمانی | (حامص مرکب) ناشادانی. ناشادکامی. حالت و صفت ناشادمان. مقابل شادمانی. شادمان نبودن. رجوع به شادمانی شود. |
۵۴۶ | ناصرالاسلام ندامانی | [ صِ رُلْ اِ مِ نَ ] (اِخ) وی از مردم گیلان و از رجال قرن اخیر ایران است، از اعتدالیون بود و بعد از افتتاح دورهٔ سوم مجلس شورای ملی با مساعدت حزب اعتدال روزنامهٔ شوری را منتشر کرد. در چند ... |
۵۴۷ | ناظم الاسلام کرمانی | [ ظِ مُلْ اِ مِ کِ ] (اِخ) محمدبن علی. از فضلا و مؤلفین معروف کرمان و صاحب «تاریخ بیداری ایرانیان»، به <۵۳۰۶۴۰۱۴۰۱۲۲۱۹۱۰۱>... سال ۱۲۸۰ هـ . ق. در کرمان متولد شد. پس از فراگرفتن مقدمات علوم ادبی پارسی و عربی، فقه و ... |
۵۴۸ | ناظم کرمانی | [ ظِ مِ کِ ] (اِخ) میرزا محمدشفیع معروف به میرزا کوچک بن حاج علی محمد کرمانی، در کرمان تولد یافت و در لکهنوی هندوستان وطن گزید. مؤلف صبح گلشن آرد. در سنهٔ اربع و ثلثین از مأئه ثالث عشر به ... |
۵۴۹ | ناظم کرمانی | [ ظِ مِ کِ ] (اِخ) از شاعران متأخر است. مؤلف صبح گلشن آرد: «از وطن به هندوستان قدم گذاشت و در کانپور با قاضی محمدصادق اختر صحبت داشت»، و نیز این سه بیت را از او نقل کرده است: شدم آخر ... |
۵۵۰ | نافرمانی | [ فَ ] (حامص مرکب) سرکشی.
طغیان. مخالفت. عدم اطاعت. (ناظم الاطباء).
رهق. طنو. طنی. (منتهی الارب). عقوق.
عصیان. عتو. اباء. گردنکشی. تمرد:
از حد و غایت نافرمانی درمگذر
که پدیدارست اندازهٔ
نافرمانی.منوچهری. || عصیان. (ربنجنی) (منتهی الارب). معصیت. عصیان. (سامی). ... |
۵۵۱ | نافرمانی کردن | [ فَ کَ دَ ] (مص مرکب) اطاعت نکردن. (ناظم الاطباء). سرکشی. سرپیچی. گردنکشی. طغیان. فرمان نبردن. تمرد: اگر مقدمان نافرمانی نکردندی همه ترکستان را بدین لشکر بتوانستمی گرفت. (تاریخ بیهقی). و آن فرشتگان که از زبانهٔ آتش آفریده شده بودند بر روی ... |
۵۵۲ | نامسلمانی | [ مُ سَ ] (حامص مرکب) مسلمان نبودن. بر دین اسلام نبودن. || بی رحمی. بی انصافی. سنگدلی. قساوت. سخت دلی. رحم و مروت و انصاف نداشتن. |
۵۵۳ | نجم الدین کرمانی | [ نَ مُدْ دی نِ کِ ] (اِخ) (حکیم...) رجوع به نجم حسن کرمانی شود. |
۵۵۴ | نجم الیمانی | [ نَ مُلْ یَ ] (اِخ) ستارهٔ یمانی.
رجوع به سهیل شود:
در یمن هر کجا سخن راندند
همه نجم الیمانیش خواندند.
نظامی. |
۵۵۵ | نخلةالیمانیة | [ نَ لَ تُلْ یَ نی یَ ] (اِخ) رجوع به نخلةالشامیة شود. |
۵۵۶ | ندامانی | [ نَ ] (اِخ) رجوع به ناصرالاسلام ندامانی شود. |
۵۵۷ | ندمانی جذیمة | [ نَ نَ جَ مَ ] (اِخ) نام دو ستاره که فرقدان نیز گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). لیکن در این بیت از متمم بن نویرة الیربوعی که در رثای برادر خویش مالک گفته است: و کنا کندمانی جذیمة حقبة من الدهر حتی ... |
۵۵۸ | نریمانی | [ نَ ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، در ۵۴هزارگزی شمال شرقی فریمان و ۱۰هزارگزی جنوب راه مشهد به سرخس در جلگهٔ معتدل هوائی واقع است و ۸۲۱ تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل ... |
۵۵۹ | نسائیدهٔ کرمانی | [ نَ دَ / دِ یِ کِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) وسمه. (یادداشت مؤلف). |
۵۶۰ | نسق یمانی | [ نَ سَ قِ یَ ] (اِخ) آن ستارگان که بر نیمهٔ پیشین از مار مارافسای است. (یادداشت مؤلف). |
۵۶۱ | نصر سامانی | [ نَ رِ ] (اِخ) (امیر...) ابن احمدبن اسماعیل، ملقب به امیرسعید و مکنی به ابوالحسن و مشهور به امیر نصر سامانی، وی سومین و معروفترین سلاطین سامانی است، به سال ۲۹۳ هـ . ق. در بخارا تولد یافت و ... |
۵۶۲ | نظام کرمانی | [ نِ مِ کِ ] (اِخ) احمدبن حاج عبدالواحد، رجوع به نظام علیشاه شود. |
۵۶۳ | نعمانی | [ نُ ] (اِخ) طلحةبن محمد (یا احمد) بن طلحة، مکنی به ابومحمد، از لغویون و شعرای اوایل قرن ششم هجری قمری است و در بدیهه گوئی دستی و با حریری مکاتباتی داشته است و به سال ۵۲۰ هـ ... |
۵۶۴ | نعمانی | [ نُ نی ی / نُ ] (ص نسبی) منسوب است به نعمانیه که دیهی است در مصر. (ریحانة الادب ج ۴ ص ۲۲۱). || منسوب است به نعمانیه که موضعی است بین واسط و بغداد در ... |
۵۶۵ | نعمانی | [ نُ نی ی / نُ ] (ص نسبی) منسوب است به وادی نعمان از اراضی شام. (ریحانة الادب ج ۴ ص ۲۲۱). || منسوب است به قلعهٔ نعمان در زبید یمن. (از ریحانة الادب ج ... |
۵۶۶ | نعمانی | [ نُ ] (اِخ) موسی بن یوسف بن احمد الایوبی الانصاری النعمانی الشافعی، مکنی به ابوایوب و ملقب به شرف الدین قاضی و مورخ دمشقی است. به سال ۹۴۶ هـ . ق. ولادت و به سال ۱۰۰۰ هـ . ق. ... |
۵۶۷ | نعمانی | [ نُ ] (اِخ) حسن بن خطیر ملقب به ظهیرالدین و معروف به ظهیر نعمانی. رجوع به حسن بن خطیر و نیز رجوع به ریحانة الادب ج ۴ ص ۲۲۱ شود. |
۵۶۸ | نعمانی | [ نُ ] (اِخ) (الـ ...) مزیدبن علی بن مزید، مکنی به ابوعلی و معروف به النعمانی شاعر و از اهل نعمانیهٔ عراق است و به سال ۶۱۱ هـ . ق. در آنجا درگذشت. او راست: دیوان شعر. (از الاعلام ... |
۵۶۹ | نفس رحمانی | [ نَ سِ رَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) وجود اضافی است که وجه آن به حقیقت و تکثیر معانی یعنی اعیان و احکام در حضرت واحدیت است همچنانکه نفس انسان را اطوار مختلف به صور حروف در مخارج و مقاطع است. و ... |
۵۷۰ | نکهت کرمانی | [ نَ هَ تِ کِ ] (اِخ) محمدبیگ کرمانی، متخلص به نکهت. از شاعران معاصر نادرشاه است و به حکم او به ناحق مقتول گردیده است. او راست: به خضر رشک مبر کآب زندگی دارد به او حلال که او تاب زندگی دارد. (از صبح ... |