لغتنامه
نمایش ۵۱۱ تا ۵۴۰ مورد از کل ۵۹۰ مورد.
# | مدخل | معنی |
---|---|---|
| ||
۵۱۱ | مانید | (اِ) چون جرم است، چون کاری یا سخنی کردنی و گفتنی نکند یا نگوید گویند مانید او را، یعنی بماند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ۱۱۰). به معنی جرم و گناه و تقصیر هم آمده است چنانکه کسی کار کردنی و ... |
۵۱۲ | مانیدن | [ دَ ] (مص) به معنی گذاشتن و ترک کردن و رها کردن. (ناظم الاطباء). ترک کردن. واگذاشتن. واگذار کردن. رها کردن. ماندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): بجای هر گرانمایه فرومایه نشانیده نمانیده است ساوی او کرهٔ اوت مانیده ... |
۵۱۳ | مانیدن | [ دَ ] (مص) به صفت چیزی شدن باشد یعنی مثل و مانند و شبیه چیزی شدن. (برهان) (آنندراج). مانند چیزی شدن. (فرهنگ رشیدی). شبیه و مانند شدن و به صفت چیزی متصف شدن. (ناظم الاطباء). مانستن. ماندن. مشاکلت. مشابهت. (یادداشت به خط ... |
۵۱۴ | مانیده | [ دَ / دِ ] (ن مف) کنار گذاشته و ترک کرده و ناتمام کنار گذاشته. (ناظم الاطباء). ترک کرده. مانده. رها کرده. باقی گذاشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نماندم به کین تو مانیده چیز به رنج اندرم تا جهان است ... |
۵۱۵ | مانیده | [ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان ورزق است که در بخش داران شهرستان فریدن واقع است و ۱۵۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰). |
۵۱۶ | مانیذ | (معرب، اِ) مفرد موانیذ است. ادی شیر گوید: مانیذ الجزیه، بقیت آن، مأخوذ از «مانیده» است به معنی باقی. (از حاشیهٔ المعرب جوالیقی ص ۳۲۵). و رجوع به مانید شود. |
۵۱۷ | مانیزان | (اِخ) دهی از دهستان شراء بالاست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و ۶۹۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲). |
۵۱۸ | مانیزان | (اِخ) دهی از دهستان حومه است که در شهرستان ملایر واقع است و ۲۰۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵). |
۵۱۹ | مانیستار | (اِ) نفس کل را گویند که بعد از عقل کل است. (برهان). نام نفس ناطقهٔ فلک الافلاک است. (انجمن آرا) (آنندراج) مانستار. روح کل و نفس کل که پس از عقل کل باشد. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقهٔ آذر ... |
۵۲۰ | مانیسون | (اِخ) طبیبی از شاگردان بقراط بوده است. (از الفهرست ابن الندیم). |
۵۲۱ | مانیطس | [ ] (اِخ) دریای آزف. (نخبةالدهر دمشقی فهرست ص ۲۳). در مآخذ قدیم از قبیل تقویم البلدان و مقدمهٔ ابن خلدون مانیطش ضبط شده است. |
۵۲۲ | مانیکور | (فرانسوی، اِ) مواظبت از دست و ناخن ها. نگهداری از دست و ناخن ها. در تداول عامهٔ فارسی زبانان به معنی لاک ناخن (زنان) به کار می رود. - مانیکور کردن؛ لاک زدن ناخن (زنان). |
۵۲۳ | مانیل | (اِخ) شهری به فیلیپین در جزیرهٔ لوسون که ۱۱۳۸۶۰۰ تن سکنه دارد و از مراکز مهم علمی و صنعت و تجارت فیلیپین بشمار می آید. (از لاروس). |
۵۲۴ | مانیوس | (اِخ) نام طبیبی یونانی. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). |
۵۲۵ | مانیوس | (اِخ) نام عده ای از پادشاهان دانمارک و نروژ که مشهورترین آنان مانیوس هفتم اریکسون (۱۳۱۶-۱۳۷۴م.) است که از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۴۳ در نروژ و از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۶۵ در سوئد ... |
۵۲۶ | مانیوک | [ یُ ] (فرانسوی، اِ) گیاهی است از تیرهٔ فرفیونیان و دارای ریشه های ضخیم و با نشاستهٔ بسیار است. (گیاه شناسی گل گلاب ص ۲۳۹ |
۵۲۷ | مانیولیا | [ یُ ] (لاتینی، اِ) ماگنولیا. رجوع به ماگنولیا شود. |
۵۲۸ | محکم کمانی | [ مُ کَ کَ ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی محکم کمان. استواری کمان. - کنایه از زورآوری. دلیری. |
۵۲۹ | محکم کمانی کردن | [ مُ کَ کَ کَ دَ ]
(مص مرکب) دلیری کردن. - کنایه از تشدد
کردن. تغیر نمودن. سختگیری کردن :
تو نیز اکنون مکن محکم کمانی
بدل یاد آر مهر سالیانی.(ویس و رامین). |
۵۳۰ | مسلمانی | [ مُ سَ ] (حامص) سِلم. (دهار) (ترجمان القرآن). تدين به دين اسلام. (ناظم الاطباء). مسلمان بودن. اسلام. (يادداشت مرحوم دهخدا). حنيفيت. (السامی): از روزگار مسلمانی باز پادشائی اين ناحيت اندر فرزندان به اوست. (حدود العالم). ای ترک به حرمت مسلمانی کم بيش به وعدهها نبخسانی.معروفی. محال را ... |
۵۳۱ | مظفر کرمانی | [ مُ ظَفْ فَ رِ کِ ] (اِخ) ميرزامحمد تقی پسر ميرزا کاظم طبيب بود و در علوم عقلی و نقلی مرتبهٔ عالی يافته به صحبت مشايخ عهد رغبت نموده و به مواظبت ذکر و فکر و تخليه و تجليه و تزکيه و تصفيه به ... |
۵۳۲ | معطر کرمانی | [ مُ عَ طْ طَ رِ کِ ] (اِخ) محمد مهدی بن محمد شفیع، از عارفان قرن سیزدهم هجری است. وی از شاگردان میرزا محمد تقی کرمانی بود و از میرزا محمد حسین ملقب به رونق علیشاه اجازه گرفته بود. به امر ... |
۵۳۳ | مقبل کرمانی | [ مُ بِ لِ کِ ] (اِخ) شرف الدین. از شعراست. صاحب تذکرهٔ صبح گلشن آرد: از اجلهٔ علما و حکماست و مداح ائمهٔ اثناعشر. از اوست: جهان نیرنگ گیسویت ندارد فریب چشم جادویت ندارد مقامی سخت دلخواه است فردوس ولیکن رونق کویت ... |
۵۳۴ | ملازمانی | [ مُ لْ لا زَ ] (اِخ) شاعری از مردم یزد و معاصر شاه عباس بوده است (متوفی به سال ۱۰۲۱ هـ . ق.) نصرآبادی آرد: «از اشعار او ظاهر می شود که خیلی قدرت داشته. مشهور است که دیوان خواجه ... |
۵۳۵ | ممانی | [ مُ ] (ع ص) زن جلب و دیوث. (ناظم الاطباء). رجوع به مماناة شود. |
۵۳۶ | منتصر سامانی | [ مُ تَ صِ رِ ] (اِخ) رجوع به اسماعیل بن نوح شود. |
۵۳۷ | مهرمانی | [ مِ ] (اِخ) مهرگانی، که نام لحن بیست و پنجم باشد از سی لحن باربد. (آنندراج) (برهان). |
۵۳۸ | مهمانی | [ مِ ] (اِخ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در ۱۳۰هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با ۳۶۰ تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. (از ... |
۵۳۹ | مهمانی | [ مِ ] (حامص، اِ) میهمانی. سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). مَیَزد. مهمان کردن. دعوت. مأدبة. قری. (منتهی الارب): سپه را سوی زابلستان کشید به مهمانی پوردستان کشید.فردوسی. خود از بلخ زی زابلستان کشید به مهمانی پور دستان کشید.فردوسی. چنین ... |
۵۴۰ | میرزاآقاخان کرمانی | [ نِ کِ ] (اِخ) میرزا عبدالحسین خان معروف به میرزا آقاخان فرزند میرزا عبدالرحیم بردسیری. در سال ۱۲۷۰ هـ . ق. در کرمان متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در کرمان انجام داد و علوم ریاضی و طبیعی و حکمت الهی را فرا گرفت ... |