(حامص، اِ) لاف و گزاف و
دروغ. (برهان). گزافه در سخن. منسوب به
فریب و دروغ. (غیاث، از شرح خاقانی):
چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی.
سنائی.
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی
عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی.
خاقانی.
فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی
که با لام سیه پوشان نماند لاف و لامانی.
خاقانی.
واللََّه که مبارکم در این خدمت
دانی تو که نیست لاف و لامانی.
کمال اسماعیل.
|| لابه گری. تملق. تبصبص. چاپلوسی و لابه گری بود. (صحاح الفرس). اسدی در لغت نامه گوید: «لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن؟» و بیت ذیل را از فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعر لامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است. رجوع به احمدا شود: نامهٔ مانی با نامهٔ تو ژاژ است شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.فرخی. باز از آن خواجه زادهٔ بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی.سنائی. گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی. سعدی (در مفردات).
|| صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است. || زره پوشی. (برهان). زره پوشی زیرا که لام زره را گویند. (غیاث، از مؤید).
|| لابه گری. تملق. تبصبص. چاپلوسی و لابه گری بود. (صحاح الفرس). اسدی در لغت نامه گوید: «لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن؟» و بیت ذیل را از فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعر لامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است. رجوع به احمدا شود: نامهٔ مانی با نامهٔ تو ژاژ است شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.فرخی. باز از آن خواجه زادهٔ بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی.سنائی. گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی. سعدی (در مفردات).
|| صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است. || زره پوشی. (برهان). زره پوشی زیرا که لام زره را گویند. (غیاث، از مؤید).