[ کَ ] (اِ مرکب) قربان. (آنندراج).
غلاف کمان و کمان جوله. (ناظم الاطباء).
آلتی که کمان را در آن جا دهند. قربان. کمان
خانه. (فرهنگ فارسی معین). مِقوَس. (منتهی
الارب). جای کمان. قربان. نیم لنگ.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
از بهر قهر دشمن شاهنشه زمین
همواره در میانش کماندان و ترکش است.
معزی (از آنندراج).
مرجع: دهخدا، علیاکبر: لغتنامهٔ دهخدا (نسخه دیجیتال، https://dehkhoda.ut.ac.ir ) براساس نسخه فیزیکی ۱۵ جلدی انتشار سال ۱۳۷۷. موسسهٔ لغتنامهٔ دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی دانشگاه تهران، ۱۳۹۹.