معنی حامیة

نمایش ۱ تا ۴ مورد از کل ۴ مورد.

لغت‌نامۀ دهخدا
حامیة
[ یَ ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی مؤنث حامی. حمایت کننده. || مردی یا جمعی که حمایت مردم خود کنند. (منتهی الارب). مردی دلیر که قوم خود نگاه دارد. || دیگپایه. || سنگها که بدان نورد چاه کنند. (منتهی الارب). || آتش بغایت گرم : {/Bنََارٌ حََامِیَةٌ.۱-۲۱۰۱:۱۱/} (قرآن ۱۰۱/۱۱). {/Bنََاراً حََامِیَةً.۲-۳۸۸:۴/}(قرآن ۸۸/۴).
ج، حوامی. (منتهی الارب). || در عصر حاضر، در ممالک عربی ساخلوی شهر را حامیة گویند. || هو علی حامیةالقوم (بر حامیهٔ قوم بودن)؛ یعنی آخرین کس است که حمایت کند قوم را در امور آنان. || رفتن بحامیهٔ خود؛ رفتن بجهت و مقصد خویش: مضیت علی حامیتی؛ أی وجهی و مقصدی. (منتهی الارب).
لغت‌نامۀ دهخدا
حامیة
[ یَ ] (اِخ) (عین...) چشمه ایست در بحر مغرب که آفتاب در وقت غروب پندارند که در آنجا فرومیرود. (آنندراج).
لغت‌نامۀ دهخدا
حامیة
[ یَ ] (اِخ) ابن رباب. صلت دهّان از وی روایت کند، و او از سلمان فارسی روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی ص ۱۰۳ شود.
لغت‌نامۀ دهخدا
حامیة
[ یَ ] (اِخ) ابن سبیع اسدی. واقدی در کتاب الرّدة به اسناد خود آورده است که پیغمبر او را بسال ۱۱ هجری برای اخذ مالیات قوم خود منصوب کرد. رجوع به الاصابة چ ۱۳۲۳ هـ . ق. ج ۱ ص ۳۱۵ شود.