معنی چپ

نمایش ۱ تا ۱ مورد از کل ۱ مورد.

لغت‌نامۀ دهخدا
چپ
[ چَ ] (ص، اِ) معروف است که نقیض راست باشد. (برهان). نقیض راست. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). مقابل راست. برابر راست. یسار که مقابل یمین (راست) باشد. اَیسَر ویُسری که مقابل راست (ایمن و یُمنی) باشد. سمت مقابل راست. طرف چپ. سوی چپ. جانب چپ. طرف دست چپ. میسره، که مقابل میمنه (طرف راست) باشد: بباغ اندر، آوردگاهی گرفت چپ و راست هرگونه راهی گرفت. فردوسی. نماند ایچ بر نیزه بند و سنان بچپ بازبردند هر دو عنان.فردوسی. چو از قلب شاپور لشکر براند چپ و راستش ویژگان را بخواند.فردوسی. اگرچه زینجا تا جای ما رهی است دراز ز راست وز چپ ما دشمنان و ما بمیان. فرخی. از چپ راه قلعهٔ مندیش پیدا آمد.(تاریخ بیهقی). از بهر گفتگوی ز کار جهان و خلق گفتند گونه گون و دویدند چپ و راست. ناصرخسرو مانده همیشه بگل اندر درخت باز دوان جانوران چپ و راست.ناصرخسرو. بسیار نظر کرد چپ و راست دلم چپ داد بتان را و دلم خواست ترا. نظامی عروضی. چو بهمن به زابلستان خواست شد چپ آوازه افکند و از راست شد. سعدی (بوستان). یکی نیشکر داشت بر طبقری چپ و راست گردید بر مشتری. سعدی (بوستان). خون روان شد همچو سیل از چپ و راست کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست.مولوی. از آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست چنان رسد ...